خاطرات بارداری مامان پارساجون

سحر به دنیا اومدن پارسا جون

پارسا جونم سلام، الان که دارم این مطالبو مینویسم ساعت 4.30 صبح 30 اردیبهشت 93 هست که قراره ساعت 10 صبح امروز از دنیای رویایی که اون تو داری سزارینی به دنیای ما بیای عزیززززززززززززززززم بی صبرانه منتظرم تا بیای و بپری تو بغل منو بابایی، دیگه طاقتم تموم شده و دارم لحظه شماری میکنم... دوران بارداری خیلی خوبی بود و حس تازه ای برام داشت و خیلی خوشحالم از اینکه پسر گلی مثل تورو خدا به ما داره هدیه میده، ایشالا که صحیح و سالم و بشادی بیای و دل همه رو شاد کنی همه دیگه مشتاقانه و بی صبرانه منتظر اومدنت هستن فدات شم از طرفی خوشحالم که داری میای از طرفی هم ناراحت چونکه تاحالا فقط ماله خوده خودم بودی اما وقتی که بیای دی...
30 ارديبهشت 1393

عکسهای جدید دختر دایی

پسر گلم دختر دایی از شما 4 ماه و 16 روز بزرگتره، اینم عکسای جدیدش ببین چه خواستنی شده ماشالا الان پریا خانم 4 ماه و دو هفتشه ...
27 ارديبهشت 1393

سونوگرافی هفته 36

پسر گلم روز پنجشنبه 25 اردیبهشت 93 آخرین مرحله سونوگرافیت بود و دل تو دلم نبود تا برم ببینم چقدر وزن گرفتی و چند کیلو شدی... با کلی شور و هیجان راهی سونوگرافی شدیم و نفر اول بودم رفتم روی تخت دراز کشیدم و دکتر فرزانه شروع کردن به بررسی اعضای بدن گل پسرم و  لبخند رضایت روی لباش بود و به دقت همه چی رو چک کرد... بعدش خداروشکر گفت پسرتون سالمه و حدودا 3100 وزنشه، گفتم آقای دکتر مو هم در آورده یانه 4تا شوید داره گفت آره بابا مو هم داره حالا میاد میبینیش عجله نکن خلاصه راجع به تکمیل شدن ریه و سایر اندام هات پرسیدم که گفت خداروشکر همه چیش خوب و بجا رشد کرده که خیال منو بابایی راحت شد. راجع به سزارین پر...
27 ارديبهشت 1393

سیسمونی پارسا جون

پسر گلم پنجشنبه 11 اردیبهشت که اولین روز ماه رجب و شب لیله الرغائب (شب آرزوها) بود مهمونی سیسمونیتو گرفتیم و دوتا مامان بزرگ بابا بزرگا و عموها خاله ها و دایی ها رو دعوت کردیم و همگی دور هم بودیم... اینم عکسای اتاق و سیسمونیت عزیزم:   ...
15 ارديبهشت 1393
1